کودکی هر فردی نقش مهمی در بزرگسالی وی دارد. رنجشهای باقیمانده از این دوران، ترسها، ناملایمات و صدها خاطره تلخی که بهتدریج در ذهن ما تلنبار میشود، میتواند بخش بزرگی از آینده ما را رقم بزند. در این میان پدر و مادرانی که آگاهی بیشتری در زمینه نحوه برقراری ارتباط با فرزندان خود کسب و توانایی استفاده از آن را در خود ایجاد کردهاند، بهره بیشتری نسبت به دیگران بردهاند.
عــصــبــیــت، تــنــدخـویی، همیشه ناراضی بودن و مقصردانستن دیگران، ضعف در تصمیمگیری، ناتوانی در دفاع از خود، داشتن رفتارهای اعتیادی، تمایل به انـجام بزه و دهها نوع رفتاری که از شخصیتهای مشکل دار سر می زند، قبل از اینکه خانواده فرد و جامعه او را متأثر گرداند، خود او را در جهنم طردشدگی و تنهایی میسوزاند و آیا در چنین جامعهای دستگاه قضایی با حجم کاری بزرگ تر از آنچه باید، مواجه نمیشود؟ روانشناسان معتقدند: اگر والدین از تبعات یک واکنش ساده و به ظاهر کوچک در مقابل رفتارهای بچگانه و طبیعی کودکشان خبر داشتند، هرگز با دست خود آیندهای دردناک برای آنها رقم نمیزدند؛ هر چند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است و هر زمان (حتی در میانسالی) بتوانیم برنامهریزی احساسی دوران کودکی خود را کشف کنیم، به طور مؤثری به خود کمک کرده ایم. به نظر می رسد داشتن والدین آگاهتر و متعهدتر نسبت به تربیت فرزندان، جامعه را در خصوص پیشگیری از وقوع جرم و افزایش رضایتمندی و شادی در نسل آتی یاری خواهد کرد. اینک به مقالهای در خصوص اینکه چگونه میتوانیم والدین بهتری باشیم توجه فرمایید.
در گـذشـتـه تـنـهـا دغـدغـه والدین پدر بزرگ و مادربزرگهای ما فراهم کردن مکانی بــرای زنـدگـی و تـغـذیـهای مـنـاسـب بـرای فرزندانشان بود. آنها تلاش مـیکـردنـد کـه به کودکان خود رفتاری پسندیده و مهارتهای لازم برای کسب زندگی و جایگاهی مناسب در جامعه بیاموزند؛ اما امروزه شرایط تغییر کـرده و والـدیـن نـسل حاضر تحت فشار شدیدی هستند. مشاغل والدین نسبت به نسل پیش از امنیت کمتری برخوردار است و روابط شخصیما پیچیده و موقتیتر شدهاند.
بـهعلاوه نسبت به وقتی که در روز داریم، بار بیشتری را متحمل میشویم و روی آینده خود تسلط کمتری داریم و به طور کلی اضطراب و نگرانی در تمام جنبههای زندگی مان افزایش یافته است.
بـا ایـن اوصـاف پدر یا مادر امروزی چگونه میتواند <آرمانی> بوده و دایماً نسبت به کودکش عشق و شکیبایی ابراز کرده و همیشه بر خود مسلط باشد و بر او نظارت داشـته باشد.در اصل سرپرستی خوب آن است که کودکانی پرورش یابند که توانایی هماهنگ شدن با خانواده، کار و جامعه را داشته باشند و والدین در عین حــال کــه بــایــد بــــــه کـــــودکـــــان خـــــود احـــتــــرام گــــزاردن، خویشتنداری و احساس مسئولیت بیاموزند، توجه خاصی هم نسبت به رفاه آنها داشته باشند و این مسئله، کار را بیش از پیش سخت میکند.
بیشتر خطاهای یک پدر و مادر یا موانعی که بر سر راهشان است از موارد زیر ناشی میشود
-عصبانیت و اضطراب
-افسردگی یا سوگواری
- ترس که باعث حمایت بیش از حد از کودک میشود.
-طلاق یا جدایی.
برخی از عیوب پدر و مادر به یکدیگر وابــســتــهانــد، مـثلاً وقتی مضطرب هستیم احتمال دارد بیشتر احساس خشم کنیم و نـاامیدی و نارضایتیمان را به روشهای مخربی بروز دهیم. اضطراب، افسردگی یا داغ دیــدن مـمکن است باعث شود نسبت به آسایش و آینده کودکمان بیش از حد نگران باشیم و در ضمن روی نوع و کیفیت روابط با فرزندمان تأثیر منفی بگذارد. در این مبحث روشهایی پیشنهاد میشود تا به وسیله آنها بتوانیم حتی زمانی که خلقمان تنگ است یا در وضعیت سختی قرار گرفتهایم، والدین خوبی باشیم.
عصبانیت و اضطراب
عـصـبـانـیـت بـزرگـسـالان، بـهخصوص والـدیـن بـیش از هـرچـیـزی مـوجب ترس کودکان در خانه میشود. عصبانیت حتی اگر ملایم ابراز شود، کودک را در غم و اندوه فـراوانـی فـرو مـیبـرد. کـودکـان عـصبانیت والدین را چیزی میدانند که محیط زندگی آنها را تغییر داده و ثباتشان را تهدید میکند و از این موضوع غمگین و عصبانی میشوند؛ زیرا آن را خفتآور میدانند و احساس میکنند که مورد نفرت واقع شدهاند.
کودکان به روشهای متفاوتی عصبانیت را احساس میکنند
عصبانیت به نظر بعضی از کودکان شبیه توفانی است که هجوم آورده و همه چیز را محکم به اطراف پرت میکند و تنها با یک ویژگی یا شکایتی خاص طرف نیست.
یک کودک 8 ساله درباره عصبانیت پدرش چنین میگوید: <در آن لحظه هیچ جای امنی وجود ندارد و وقتی فریاد میکشد جایی نیست که صدایش شنیده نشود.>
گاهی اوقات کودک احساس میکند که او را به زور به اطراف میکشند و میچرخانند و میخواهند خردش کنند.
بــعــضــی از کــودکــان عــصـبـانـیت را انفجاری از شرمندگی و خجالت میدانند، درست مثل این است که والدین درباره آنها پروندهای کاملاً جنایی باز میکنند.
کودک 9 ساله دیگری میگوید: <وقتی او فریاد میکشد ... نگران بعدش میشوم. شاید چیزهای زیادی علیه من کشف کرده که حتی به یادم نمیآید، پس نمیتوانم مطمئن باشم و بگویم که آن کارها را انجام ندادهام. بنابراین یک جوری نفسم را در سینه حبس میکنم و منتظر میمانم تا عصبانیتش تمام شود. یک بار پرسیدم که <تمام شد؟> منظورم این بود که <عصبانیتش تمام شده است>؛ اما آن حرف، مرا توی بد دردسری انداخت.>
بعضی مواقع کودکان از عصبانیت پدر یا مادرشان عصبانی میشوند و بدین وسیله نسبت به تحقیر شدن از خود واکنش نشان مـیدهـنـد. عـصـبـانـیت والدین، کودکان را مضطرب میکند و آنها سعی میکنند از خود دفاع کرده و عزت نفسشان را حفظ کنند؛ ولی ایـن حـالات تـدافـعـی، عـزت نفسی بسیار شکننده یا کاذب به وجود میآورد. برخی از این حالات تدافعی به صورت زیر خواهد بود:
1 - دروغ
کودکان دروغ میگویند تا بر سـرشان فریاد نزنند. بعضی از کـودکـان بـه طـور خودکار دروغ میگویند.
یک دختر 14 ساله اصرار دارد که <نمیخواهم دروغ بـگــــــویــــــم. از داستانهایی که میسازم متنفرم؛ولی وقتی پدرم از من چیزهایی میپرسد، مدام به این فکر میکنم که چه میتوانم بگویم تا او بر سرم فریاد نکشد. درست مثل این است به پرتگاه ایستادهای و هر لحظه ممکن است بیفتی و چیزی میگویی که این اتفاق نیفتد.>
2 - دوری
بسیاری از کودکان تا آنجا که میتوانند از پدر یا مادر خود دوری میکنند تا مبادا بر سرشان داد بزنند؛ حتی اگر عصبانیت مستقیماً متوجه آنان نباشد، احساس میکنند که آنها را نیز در برمیگیرد. کودک ممکن است افکار و احساساتش را بیان نکند و از لذت بودن با پدر و مادر صرف نظر کرده تا دیگر از این موضوع نترسد که چیزی خشم پدر یا مادرش را برانگیزد.
3 - پرخاشگری
بعضی از کودکان در برابر عصبانیت پدر یا مادر تمایل مییابند به آن جواب دهند. کـودک بـا <سـخـنـان> یـا <طـرز برخوردی> بیادبانه سعی میکند مقابله به مثل کند و این رفتار باعث میشود که عصبانیت پدر یا مادر شـدت یـابـد؛ الـبته کودکان مـیدانند فریاد کشیدن بر سر والدینشان همان قدر کــه بــر سـرشـان فـریـاد میکشند حقارت بار است. بــرخـی از کـودکـان نـیـز سـعـی میکنند خود را خـونـسـرد و سرسخت نـشــان دهـنــد و بــا حـرکـات نـاشـی از بیتفاوتی به والدین خود بگویند که خشم آنـهـا روی وی تـأثـیری ندارد و وقتی والدین خشمگینتر میشوند، این حالت تدافعی هم شدت مییابد.
نوع دیگر دفاع پرخاشگرانه دلقکبازی است. وقتی مادر پسرکی 11 ساله بر سرش فریاد میکشد، او هرهر و کرکر میکند و بدین طریق سعی دارد درد و ناراحتیاش را پنهان کند.
عـصـبــانـیــت پــدر و مـادر یـکـی از روشهای مهم ارتباط او با فرزندانش اســـت و بــجـــا و مــنــاســب آن ضــــروری مـــیبـــاشـــد؛ امـــا بیمورد عصبانی شدن جـنـبـــــه اجـــتـــنـــــاب نـــــاپــــذیــــر یــــک پـــــدر یــــا مــــادر اســـت و اغــلــب از گـــــــرفــــتـــــــاریهـــــــای عـــــمـــــیـــــــــــــــــق آنـــــــــهــــــــــــــــا و ســــــرمـــــایـــــهگـــــذاریشــــان روی کـــودکــشـــان نـاشـی مـیشـود. وقـتـی کودک ما آن گـونـه کـه مـیخواهیم و فکر میکنیم رفتار نمیکند، به شـدت ناامید و سرخورده میشویم.
از طـــــرفـــــی گـــــاهــــی اوقــــات کودکانمان نیز ممکن است از کوره در بروند و دست به هر کاری بزنند که توجه ما را به خود جلب نمایند: نق مـیزنـنـد، جـیغ میکشند، اخم میکنند یا داد و بیداد راه میاندازند تا این که نادیده گرفته نشوند؛ اما اگر کودکی برخی از واکنشهایی که در بالا اشاره شد- دروغگویی، دوری و پرخاشگری- را از خود نشان داد باید نسبت به عصبانیتمان کاری انجام دهیم.
اولــیــــن گــــام ایــــن اســــت کــــه دلــیـــل عصبانیتمان را بیابیم: آیا بیش از حد عصبانی مـیشـویم، آیا عصبانیتمان با نوع رفـتـار کـودکمـان مـتناسب است؟ این پرسشها را میتوانیم از خود بپرسیم
"آیا وقتی کودکم رشته افکارم را از هم پاره میکند، عصبانی میشوم؟
"آیـا چـنـانـچـه کـوچـکتـرین تغییری در برنامه خانگیام پیش بیاید عصبانی میشوم؟
"آیا هر نوع بروز احساسات کودک مانند هیجان یا اضطراب وی، مرا عصبانی میکند؟
آیـــا تــقـــاضــاهـای کـودکمـان بـه نـظـر زیادهخواهی میآید؟
آیا از هر رفتاری که فقط ناراحتکننده باشد نه <کاملاً ناخوشایند> بسیار عصبانی میشوم؟
آیا زمانی که به کودکم کمک میکنم چیزی را یاد بگیرد یا کاری را کامل کند، غالباً بر سرش فریاد میکشم؟
چـنـانـچـه اکـثـر پـاسـخپـرسشهای مذکور <مـثـبـت> باشد؛ یعنی اینکه اضـطـراب و عـصـبـانیتمان با احـســاس هـمـدلـیمـان کـه میتواند به کودک واکنش مــثـبــت نـشــان دهــد، تــداخــل مییابد.
اضـطـراب بـاعـث مـیشـود فـرد مـبتلا احساس کند زندگی بسیار سخت است و اطــرافـیــانــش نـیــز خــودخـواه و بـیفـکـرنـد و خواستهای زیادی از وی دارند. اگر پدر یا مادری چنین احساسی داشته باشد واکنشهای او نسبت به فرزندش احتمال دارد در او احـســـاس حـقــارت و ضـعــــــــــــــــف و در نـهـایـت عزت نفس پایین ایجاد کند.2 راه بــــــــــــــــــــــــــرای جــلـــوگـیــری از ایــن وضعیت وجود دارد
1 -خشم خود را کنترل کنیم.
2 -به طریقی آن را جبران نماییم.
باید در وجود خود بکاویم تا متوجه شویم که چه زمان و موقعیت خاصی ما را عصبانی میکند؛ مثلاً، صبحها که مشغول آماده کردن خانواده برای آغاز روز هستیم؟ یا زمانی که میخواهیم شام را آماده کنیم؟ یا وقتی میخواهیم به کودکمان در انجام دادن تکالیفش کمک نماییم؟
-اگر به کودک توضیح دهیم کــه چــه مــواقـعــی عـصـبـانـی مــــیشــــویـــم بـــه او یـــاد مـیدهـیـم کـه چـگـونه جلو عصبانی شدن ما را بگیرد یا حداقل متوجه شود خشم ما متوجه شخص او نیست.
- سعی کنیم از اوضاع و شرایط روحی خود آگاه شویم یا احساسات خود را بهتر کنترل نماییم. زمانی که عصبانی میشویم بهترین کار این است یک قدم به عقب برداشته و قبل از اینکه دست به کاری بزنیم تا 10 بشماریم. بدین ترتیب شدت عصبانیت کنترل نشدهمان کاهش مییابد. وقتی بیاموزیم که احساسات خود را کنترل کنیم، سرمشق بسیار خوبی برای فرزندان خود خواهیم بود.
-از کودک خود کمک بخواهیم؛ مثلاً اگر بداند در زمان نامناسب چیزی از ما تقاضا نکند به ما کمک کرده و بر عصبانیتمان نمیافزاید. کودک زمانی که بفهمد چگونه میتواند به والدین خود کمک کند تا آنها عصبانی نشوند، غالباً از این کار لذت میبرد. این روش کودکان را تشویق میکند تا از احـســاســات دیـگــران و شـرایـطـی کـه ایـن احساسات را در آنها به وجود میآورد، بیشتر آگاه شوند.
-حتی وقتی عصبانی هستیم باید مواظب باشیم که چه میگویم. باید سعی کنیم تا جایی که امکان دارد موضوعی که عصبانیت ما را بــرمــیانـگـیــزد، روشــن و واضــح ســازیــم. مـهـارتهـای لازم در ایـن لحظه پذیرفتن عصبانیت و محدود ساختن آن است. خیلی بهتر است کـه بـه کـودک بـگوییم: <چون دارد دیرمان میشود عصبانیام> نه این که بگوییم: <تو همیشه باعث میشوی که دیرم بشود> یا به جای این که بگوییم: <روش انجام دادن کارهایت بسیار وحشتناک است> بگوییم: <چون انجام دادن تکالیف مدرسه ات را گذاشتهای دقیقه آخر عصبانی هستم.>
وقتی به عصبانیت خود اعتراف کنیم میتوانیم به کـودکمان توضیح دهیم که دقیقاً چه چیزی ما را عصبانی کرده است.
جبران عصبانیت
وقتی که نمیتوانیم جلو اضطراب و به دنبال آن عصبانیت را بگیریم، باید آن را به گونهای جبران کنیم که البته این کار را نباید با دادن پول، هدیه یا مهمان کردن کودک به چیزی انجام دهیم؛ بلکه بهترین کار نشان دادن جنبههای مثبت احساس مان نسبت به کودک است؛ مانند موارد زیر:
1- هـــر زمــان کــه احــسـاس آرامـش مــــیکـــنـــیـــد کــنـــار کـــودکتـــان بــنـشـیـنـیــد. بــزرگـسـالان بـه دلـیل سختیهای زنـدگـی هـمـیـشـه نـمیتوانند تمام اطمینان و امنیتی را که کودکان در آرزویش هستند، فراهم سازند؛ اما یادتان باشد که استواری و اطمینان کودکان با اتصال و پیوند آنها با ما به وجود میآید.
2 -احساسات مثبت خود نسبت به او را کاملاً شرح دهید. علاقه، لبخند و آغوش ما به کـودک آرامش میدهد. بدین ترتیب آنها میتوانند حال و هوای عصبانیت را دقیقاً مثل بوی غذایی که در خانه میماند تشخیص دهـنـد. کودک باید به یاد داشته باشد که عصبانیت احساس خوب شما نسبت به او را از بین نمیبرد.
3 -بـه کـودک فـرصـت تـصمیمگیری بدهید. معمولاً وقتی پدر یا مادری مضطرب است کل خانواده انعطاف ناپذیرتر میشود. در این گونه مواقع کودک احساس درماندگی میکند و این احساس، عزت نفس در کودک را از بین میبرد. وقتی به کودک اجازه دهید تا در مورد پارهای از موضوعات <صحبت کند> و خود تصمیم بگیرد، روحیه اش به طور چشمگیری تقویت میشود.
4 -به احساسات کودکتان توجه کنید. در محیط خانهای ناآرام کودک به روش خودش شدت عصبانیت یـا عـلاقـهاش به چیزی را نشان میدهد و معمولاً غیرواقعی عملی میکند. این مسئله ممکن است پدر یا مادری که گرفتار کارهای خودشان هستند را عصبانی کند؛ اما تصدیق کردن احساس و عواطف کودک خیلی مهم است.
وقتی که کودکی فریاد میزند (مثلاً در برابر خشم پدرش به صورت پرخاشگرانه از خود دفاع میکند) پدرش بهتر است به او بگوید: <میفهمم که تو هم مثل من عصبانی هستی> که در این صورت صدای کودک آرامتر شده و احساس ناامیدی در او کاسته میشود. چنین تأییدی اغلب سبب میشود تا کودک ارتباط بهتری با والدین خود داشته باشد و چون عصبانیت او را پذیرفتهاند، حس میکند او را درک کرده و قبول دارند. مهارت شـنـیـدن صـحـبـتهـای کـودک هرگز نباید دستکم گرفته شود.
5 -سـعی کنید احساساتتان تبدیل به سرچشمه درک و توافق شود. از آنجایی که مـمکن است مشکلاتتان جزء چارهناپذیر زندگی باشد، سعی کنید از آن <مشکل> چون مرکز ارتباط و اتصال به کودک خود استفاده نمایید. یک دلیل این که کودک از عصبانیت پدر یا مادر بسیار وحشت زده میشود، این است که نمیداند این خشم از کجا ناشی شده و تا کجا پیش خواهد رفت؛ مثلاً اگر به کودک خـود بـگـویـیم: <وقتی از دست موضوعی عـصبانی هستم برخی از رفتارهای تو را نمیتوانم تحمل کنم> او متوجه میشود که با خشم شما چگونه برخورد کند و حتی آن را کنترل نماید.
6 -هـرگـز مـنـکـر عـصـبـانـیـت خـود نشوید. اگر احساسات واقعیمان را انکار کنیم ممکن اسـت بـتـوانـیم موقتاً <ظاهر خود را حفظ نماییم>؛ اما کودکمان به شدت گیج میشود. کودکی که عزت نفس قوی دارد به خوبی احساسات دیگران را درک میکند و وقتی که پدر یا مادر عصبانیاش مصرانه میگویند: <عصبانی نیستیم> به دانش خود نسبت به خــوانــدن احـســاســات دیـگـران بـیاعـتـمـاد میشود. کودکان از طریق تشخیص صادقانه احساسات والدین میتوانند بدون ناراحتی احساسات خود را نیز تشخیص دهند.
با استفاده از این شیوهها میتوانیم حتی در زمان گردباد اوضاع روحیمان خطوط ارتباطی با کودکمان را باز نگهداریم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ