قدرت یا تأثیر نسبتدادهشده به رسانههای جمعی مطالعات وسیعی رادر زمینه تأثیرات رسانه در طیفی گسترده؛ از مبارزه سیاسی تا تصاویر خشن، هرزه نگاری، نژاد پرستی وشیوه بازنمایی زنان هدایت کرد. این نگرش باعث شده است دولتها و احزاب سیاسی روی رسانههای جمعی بهعنوان منابع تأثیرگذار قدرتمند، متمرکز شوند. اخیراً بیشتر مشاغل وسازمانها اهمیت رسانه را نه تنها بهعنوان کانالی برای تبلیغات، بلکه حتی شاید بیشتر به خاطر تأثیرگذاری سرمقالههایش دریافتهاند. بررسیها نشان دادهاست که سرمقالهها در رسانههای جمعی عمده (راهبر) به نحو قابل توجهی بر قیمتهای سهام تأثیر میگذارند، به ورشکستگی شرکتها میانجامند، عامل نزول فروش هستند، سبب کناره گیری مقامات ارشد اداری و حتی سقوط رئیس جمهور میشوند. با این حال تأثیرات رسانههای جمعی به درستی درک نشده و اغلب مبتنی بر پژوهشهای عینی میباشد. جیمز کوران3 استاد برجسته رسانه میگوید: این عقیده... که رسانه عامل مهم تأثیرگذاری میباشد، عموماً درست است. با این حال، راههایی که رسانهها تأثیرات خود را از طریق آن اعمال میکنند پیچیده ومشروط است(کوران،2002، 158). دیگرمتخصصان رسانه موافقند که بازنمایی بیشتر به روی موضوعات معینی صورت میپذیرد.
این تعامل... خیلی پیچیده است بهطوریکه مسلماً در کل به رابطه بین رسانه و واقعیت وابسته است (نیوبولد ودیگران، 2003، 310).قبل از طرح نتیجه گیری درباره معانی ضمنی محتوای رسانههای جمعی، درک نقش وتأثیراتی که رسانههای جمعی میتوانند داشته باشند، چگونگی و زمان وقوع این رخدادها مهم به نظر میرسد.
تفکر اولیه تأثیرات رسانه؛ نظریهها4
پژوهشهای اولیه در باب رسانه مبتنی برایده تأثیرات مستقیم و تزریق زیرپوستی مفاهیم رسانههای جمعی است که مبنای آن مدل انتقالیای بود که برپایه مدل مشهور توسعه ارتباطاتِ شانون و ویوور (1949)5 شکل گرفت؛ و به طرز سادهای ارتباطات را بهعنوان انتقال پیام از فرستنده به گیرنده توصیف کرد. در این نگاه، فرستنده پیام یا تولیدکننده محتوا دارای قدرت میباشد و ازمخاطب به عنوان دریافتکننده منفعل اطلاعات تعبیر شده است(نیوبولددیگران،2002،25)." لول6دوره اولیه پژوهش مخاطبان را بهعنوان انعکاس... رسانه بهعنوان نیروی قوی و اقناع کننده در جامعه، خلاصه میکند "( لول،2000،98).دیدگاههایی که رسانه را بهعنوان ابزار تبلیغاتی نیرومند یا برانگیزاننده مخاطبان تودهای بختبرگشته قلمداد میکردند، مدل دستکاری تودهها از طریق رسانه را شکل دادند، که شامل بنیان گزاران دیدگاههای متقدم مطالعات فرهنگی و اقتصاد سیاسی می باشد. درسال 1937، آنتونیو گرامشی 7باگسترش رادیو این نکته را مطرح کرد که طبقه حاکم هژمونی ایدئولوژیکی را که از طریق رسانههای نیرومند خلق میشود در جهت تداوم بخشیدن به قدرت، ثروت و مرتبه خود بکار میبرد(بار،2000،17). محققان مارکسیست و نئومارکسیت مانند آدرنو و هورکهایمر(1974، چاپ مجدد 1979؛1991)، ماکوزه (1972) وهابرماس، 1962، چاپ مجدد1989) رسانه را بهعنوان ادارهکننده عقیده به فرمان طبقه قدرتمند تلقی کردند (کوران، 2002، 45). مدل انتقالی یا تزریق زیرپوستی، تفکر حاکم بر رسانههای جمعی در طی نیمه اول قرن بیستم بود.
تفکر تأثیر محدود یا حداقلی رسانه8
پژوهش لندمارک در دهه 1950 و 1960 دعاوی زیادی که در مورد تأثیرات رسانه وجود داشت را رد کرد و نشان داد قدرت نسبت دادهشده به رسانه مبالغهآمیز بوده است. مطالعات کلیدی در این زمینه از سوی کاتز و لازارسفلد (1955) و جوزف کلاپر(1960) انجام شد. کلاپر اینگونه نتیجهگیری کرد که «ارتباطات جمعی» به طور عادی دلیل ضروری وکافی برای اثرگذاری بر مخاطب نیست. نتایج مطالعات او در عوض نشان داد که نقش رسانههای جمعی بیشتر برای استحکام بخشیدن به نگرشهای موجود است تا اینکه بخواهد آنها را تغییر داده یا نگرش جدیدی بیافریند(نیو بولد و دیگران، 2002، 31؛ کوران،2002،132 و 139). این یافتهها بهعنوان قانون عواقب محدودِ کلاپر شناخته شد و سبب شکلگیری دیدگاه "تأثیرات محدودِ" رسانههای جمعی شد. طرح کلاپر برگرفته از نظریه ناهماهنگی شناختیِ لئون فستینگر بود. در دهه 1950 لئون فستینگرِ روان شناس دریافت که افراد در برابر پیامهایی که با نگرشهای قبلی آنها هماهنگی ندارد مقاومت میکنند و خواهان اطلاعاتی هستند که با نگرش فعلی آنها هماهنگی داشته باشد. پژوهشهای مربوط به خشونت رسانهای و هرزهنگاری از دیدگاه کلاپر حمایت میکند. بطوریکه همبستگی معنیداری بین خشونت رسانهای و رفتار خشن در 30 سال پژوهش انجام شده در این زمینه مشاهده نشد. مطالعات انجام شده در زمینه هرزه نگاری در کشور دانمارک نشان داد که بین جرائم جنسی و خشونت علیه زنان وابستگی وجود ندارد. واقعیت آن است که از زمان لغو قانون هرزهنویسی در سال 1967 و پایان سانسور فیلم در سال 1969، شمار جرائم جنسی در کشور دانمارک سیر نزولی داشته است (مِریل و لوینستون9، 1971، 149). حتی در حال حاضر هم برقراری ارتباط بین تلویزیون، خشونت رسانهای و خشونت واقعی در جامعه به صورت مسأله مناقشهبرانگیزی باقی مانده است. رویکرد دیگری که تأثیر رسانههای جمعی را محدود میداند، دیدگاه تکثرگرایانه10درباره جامعه است که در دهه 1940 پدیدار شد ودر دهه 1960 بین مردم عمومیت یافت. فرض حامیان تکثرگرایی این بود که جامعه دارای مراکز قدرت خیلی متفاوتی است که از طریق" نیرویهای متقابل"، به صورت یک عامل بازدارنده طبیعی و متعادلکننده عمل مینمایند (نیوبولد و دیگران، 2002، 31). از منظر دیدگاههای تکثرگرایانه، قدرت رسانه محدود و مشروط به نظر میرسد. قدرتی که بوسیله طیف وسیعی از عاملها تعدیل میگردد(نیو بولد ودیگران، 2002، 31). ,دیدگاه استفاده و رضامندی11، از اولین پژوهشها و مقدمهای بر ایدة تأویلگربودنِ (تفسیرگر بودنِ ) مخاطب و کوشش دیگری در پژوهش رسانهای، برای رد تفکرِ تأثیرات مستقیمِ رسانه بود. به جای این پرسش که رسانهها با مردم چه میکنند؟، پژوهش استفاده و رضامندی این پرسش را حول این محور که، مردم با رسانهها چه میکنند؟چرخاند(کاتز 1947در لول، 2000،101). تفکر استفاده و رضامندی، در مورد رسانههای جمعی تا به امروز امتداد یافته است. اگر چه برخی از طرفدارانش را در پیوند با نظریه ساختار گرایی که معتقد است مردم تنها تصور میکنند که از روی رغبت از رسانه استفاده میکنند واز تجارب آن بهره میبرند، از دست داده است. نظریه کارکرد گرایی رسانههای جمعی12 بوسیله اندیشمند تأثیرگذار علوم سیاسی آمریکا، هارولد لاسول (1948) توسعه داده شد. به بیان او رسانه دارای چهار کارکرد اصلی برای جامعه است: ارزیابی محیط برای تهیه اخبار و اطلاعات؛ همبستگی پاسخها با این اطلاعات (کارکرد سرمقاله)؛ سرگرمی(کارکرد تفریح)؛ و انتقال فرهنگ به نسل آینده (کارکرد اجتماعی) (لول، 2000، 111). چارلز. ار. رایت؛ جامعهشناس آمریکایی با دیدگاه لاسول درباره کارکرد آشکار رسانهها موافق بود و علاوه برآن، کارکرد پنهانِ رسانه را بهعنوان کژکارکردهای رسانههای جمعی مطرح کرد. رایت اظهار داشت که بهعنوان مثال هنگامیکه رسانه مردم را نسبت به یک خطر آگاه میسازد، کارکرد رسانه رساندن اخبار واطلاعات میباشد، اما اگر در مردم وحشت بیافریند، کژکارکردهای رسانه محسوب میگردد(لول2000،112).
دیدگهای اقتصاد سیاسی و مطالعات فرهنگیِ رسانه13
تفکر اقتصاد سیاسی از رسانه جمعی بیانگر آن است که سیاست حاکم، نهادهای مالی و صنعتیِ جوامع؛ تأثیر مستقیمی بر تداوم نیروهای کنترلکننده ایدئولوژیکی همچون رسانه دارد(نیوبولد2002، 219). موسکو(1995)14 اقتصاد سیاسی را بهعنوان"علم مطالعه روابط اجتماعی و ویژگی روابط قدرت که بر تولید و منابع مصرف، از جمله منابع ارتباطات تأثیر میگذارد تعریف کرد" (نیو بولد و دیگران، 2002، 22). اقتصادسیاسی رادیکال سنتی، بمانند متفکران مارکسیست، استدلال میآورد که رسانه به وسیله سازمانهای سیاسی واقتصادی به شکل ابزار بسیار قدرتمندی در آمده است (کوران،2002، 113). این شامل مالکیت رسانه، انحصارگری، رقابت، سرویسهای پخش عمومی، وکنترل کیفیت و محتوای تبلیغات است. درواقع تفکر اقتصاد سیاسی با این ایده که این ساختارهای سیاسی و اقتصادی هستند که بروی مخاطبان رسانهها تأثیر میگذارند موافق است. دیدگاههای اقتصاد سیاسی درباره رسانه، نشاندهندهاین بود که رسانه از طریق مقاصد اخلاقی، کنش اجتماعی را هدف قرار دادهاست (نیوبولد ودیگران،2002، 49).
در این مفهوم، نگرش اقتصاد سیاسی و مطالعات فرهنگی متأخر، بر خلاف تفکری بود که تأثیر رسانه را محدود میدانست، با این وجود آنها به تفکر تأثیر مستقیم باز نگشتند." به بیان دقیقتر، اقتصاد سیاسی و مطالعات فرهنگی با این مقدمه شروع شدند که استحکام، خنثی نیست". "علاوه بر این، برداشت آنها از مفهوم استحکام این بود که استحکام نتیجه اجتنابناپذیر و برنامهریزیشده نظامی است که هدف عمده آن این است که نظم حاکم را حفظ کرده و مانع از تغییرات جوامعی گردد که نابرابری آشکار در آنها به شکلگیری شکافها انجامیده است "(نیوبولد ودیگران، 2002، 34). نظریه اقتصاد سیاسی، مفهوم رسانههای جمعیِ درگیر در «تولید رضایت» را مفهومی بر میشمرد که نوام چامسکی آنرا مطرح کرده است. مککومب(1977) در نظریه «برجستهسازیاش» اظهار داشت که تأثیر رسانههای جمعی ربط چندانی به آنچه که خود مردم فکر میکنند ندارد، بلکه به آنچه که آنها درباره آن فکر میکنند یعنی اندیشه و تبادل نظرهای عمومیای که رسانهْ آن را برجسته میسازد، مربوط میشود. مککومب رسانههای جمعی را بیشتر بهعنوان خالق پیامهای تأثیرگذار تلقی میکرد تا تنها کانالهایی که منابع اطلاعات آنها را بکار میگیرند.
مارشال مکلوهان سخن مشهورش «رسانه پیام است» را مبنای اندیشه خود قرار داد و بیشتر توجه خود را معطوف رسانههای جمعی کرد (لول، 2000، 37). عبارت رسانه پیام است که ناظر به سخن مکلوهان میباشد، غالباً مورد بدفهمی قرار گرفته است. در این بحثها فرآیندهای تولید و بازنمایی رسانههای جمعی را بهعنوان امری بنیادین در شکل دادن به پیام تلقی کردهاند. پیش از این، تمرکز بر این بود که صاحبان ارتباطات و رسانه بهعنوان کانالی بیطرف تلقی شوند.
حوزههای جدید تحلیل محتوا و پژوهش مخاطب، ضعف یا پاشنه آشیل تفکر اقتصاد سیاسی درباره رسانه، را آشکار کردند (نیوبولد و دیگران، 2002، 37). درحالیکه نظریههای اقتصاد سیاسی تنها بر روششناسی کمّیِ محتوای رسانه جمعی (اغلب خام) تمرکز میکند که مدعی هم ارزش بودن روش کمّی با نشانه شناسی یا معنادار بودنِ تأثیرات آن است؛ روشهای نوین کیفیِ تحلیل محتوا با دقت موشکافانه ساختار روایت، توصیف و نشانهشناسی همراه است (که برای مقاصد مشخص، مانند معانیای که مخاطبان ممکن است از متون دریافت کنند، موثر میباشد). رویکردهای مطالعات فرهنگی به رسانههای جمعی وامدار ادبیات انتقادی و تحلیل سینمایی است. و بر مبنای زبانشناسی و زبانشناسی اجتماعی ترسیم گشته است. مطالعات فرهنگی، تمرکز خود را از سنت ساختارگرایی مارکس، انگلس و فروید به کناری نهاده و روشهای کیفیای را معرفی نموده است که به آزمون این امر میپردازند که چگونه خوانندگان به روشهای متفاوت متن را تفسیر میکنند. با این وجود، مطالعاتِ فرهنگیِ نئومارکسیستهای متقدم، رسانههای جمعی را ابزاری تلقی میکردکه برای تأثیر یا کنترل مخاطب به کار میرود. اما این روش را بسیار هوشمندانهتر از کنترل مستقیم میدانست. از نظر آنها رسانههای جمعی از خلال هژمونی فرهنگی تأثیر خود را اعمال میکنند. از نگاه لول هژمونی، بطور خلاصه قدرت یا سیطرهای است که یک گروه اجتماعی بر دیگران اعمال میکند. قدرت و سیطرهای که از طریق رضایتی تلویحی از ناحیه مردم بدست میآید، بهاین نیت که اصول و احکام و قوانینی که به باور آنها بهترین منافع را برای آنها حاصل میآورد (حتی اگر در مقام عمل اینگونه نباشد) بر آنان حکومت کند (لول، 2000، 51). "هژمونی؛ فرآیند همگرایی، رضایت و فرمانبرداری است. افکار، نهادهای اجتماعی، صنایع و روشهای زندگی در موزاییکی به هم پیوستهاند که در خدمت حفظ مزایای اقتصادی، سیاسی و تفوّق فرهنگی کسانی است که تا زمان حاضر بر مسند قدرت هستند. " او اضافه میکند : رسانههای جمعی نقش فوقالعادهای در این فرآیند دارند (لول، 2000، 54). وقتیکه فرآیند ظریف هژمونی مستتر است، اینکه مردم الزاماً قدرت هژمونی رسانه را نمیبینند جای شگفتی ندارد. لول اظهار میدارد : قربانیان هژمونی در نمییابند که توسط ایدئولوژی تحت فشار قرار گرفتهاند (لول، 2000، 73). هابرماس (1989) متغیری را در تفکر اقتصاد سیاسی بهاین مفهوم که رسانه بهمثابه «گستره عمومی» است، پیشنهاد میکند، که در آن عملکرد رسانههای جمعی بهعنوان " میدانی از ارتباطات عامه"؛ میدانی که در آن شهروندان منفرد میتوانند بهعنوان یک جمع گرد هم آیند و آزادانه در مورد موضوعات مورد علاقه تبادل نظر کنند، در نظر گرفت. اما مفهوم هابرماس از رسانههای جمعی بهعنوان گستره عمومی بحث، به دلیل آنکه موانع مستدل و منطقی بر سر راه آن وجود دارد کاملاً نادیده گرفته شده است وبه خاطر غلوآمیزبودن عقل جمعی درآن سادهلوحانه تلقی شده است. خلاصهاینکه با ظهور مطلعات فرهنگی، تفکر تأثیر رسانه از فشار به راضیکردنِ به زور تحول یافت. (هر چند رضایت طرح ریزی شده است) .
چرخش قوم نگاشتی - «مرگ نویسنده؛ تولّد خواننده»15
چرخش قوم نگاشتی در پژوهشهای مربوط به مطالعات اجتماعی و فرهنگی جابجایی عمدهای را در تفکر درباره تأثیرات رسانههای جمعی بوجود آورد. رویکردهای مطالعات فرهنگیِ متاخر به رسانههای جمعی، بر اساس تحلیل ادبی، زبان شناختی، و زبانشناسی اجتماعی طرح شده بود(نیوبولد ودیگران، 2002، 307). تأثیر کلیدی مفهوم «مرگ نویسندهِ» رولان بارت، تأکید را از نیّت نویسنده به نیّت خواننده تغییر داد( نیوبولد ودیگران، 2002، 37). رویکرد مطالعات فرهنگیِ متأخر به آنچه کوران آن را مفهومسازیِ مجدّد از مخاطب بهعنوان خالق فعال معنا مینامد، هدایت شد( کوران،2002، 15). در این رویکرد تفسیرهای اجتماعی، زبان شناختی و مطالعات نشانهشناسی "معنی را امری سیال درنظر میگیرند تا ثابت؛ که در آن نظام معانی را شرایط اجتماعی مشخص میسازد" (کوران، 2002، 115 ). به عبارت ساده، متون میتوانند برای اشخاص مختلف در موقعیتهای متفاوت، معانی متفاوتی را بدهند. مطالعات فرهنگی پسامارکسیت بیشتر توجهاش را به عامل انسانی معطوف کرد (کونل، 1995،9)، که برگرفته از پژوهشهای قوم نگاشتی و اجتماعیای بود که چگونگی تفسیر متون رسانهای را از سوی مخاطبان مورد بررسی قرار میداد. جامعه شناسان و محققان رسانهای مدرن بر مبنای مدل مهم رمزگشایی – رمزگذاری استوارتهال (هال،1973؛مورلی و چِن،1996) و مفهوم او از خواننده نقّاد(هال، 1980)، بهاین نکته اشاره کرده اند که مخاطبان به نحوی فعّالانه معانی متون رسانهای (رمز گذاری) را با ماتریسی از تأثیرات ایجاد میکنند تا اینکه به نحوی منفعلانه معانیِ از پیش تعیینشدهای را که بر آنها تحمیل شده است جذب نمایند(مامفورد1998، 121؛ نیو بولد و دیگران، 2002، 307). هال(1973) میگوید که تولیدکننده رسانه ممکن است معانی مشخصی را در درون متن بر اساس زمینه اجتماعیِ معین و شناخت خود رمزگذاری کند اما فرد دیگری آنرا بر اساس زمینه اجتماعی و شنا خت دیگری میخواند (رمز گشایی)، که احتمال دارد آنرا به صورت متفاوتی تفسیر کند. مک کوئیل(1984) "پرسش کلاسیک تأثیر رسانه را از، «رسانهها چه تأ ثیری بر مردم دارند» به « مردم چطور از رسانه استفاده میکنند» معکوس کرد و بدین ترتیب به چرخش یا تعدیل فرضیاتِ تفکر خطی و علّی- معلولی درباره رسانه و مخاطبان کمک کرد" (نیوبولد ودیگران، 2002، 24). «پژوهش مخاطبانِ جدید»ی که در مطالعات فرهنگی مدرن از رسانههای جمعی صورت میپذیرد به تنوعی از معانیِ رسانه (که توسط مردمیکه از آن استفاده میکنند ترسیم گشته است) دست پیدا کرده است و تضادهایی را در اینباره که مردم چگونه از رسانههای جمعی استفاده میکنند (مصرف میکنند) آشکار میسازد. برای مثال در پژوهشها «مردمانی دیده شدهاند که از طرفی قادر به سازگاری با نارضایی اجتماعی یا سازگاری با ناچیزانگاشتن مقولههای خاصی از متن هستند، در حالیکه از طرف دیگر، به لذتبردن از چنین متون مشابهای ادامه میدهند. در رویکردهای مطالعات فرهنگی به رسانههای جمعی، به متون به صورت چند معنایی نگاه میشود، بدین معنا که امکان خوانشهای متنوعی وجود دارد، حتی اگر خوانش ترجیحدادهشدهای در ضمن متن توسط خالقان توصیه شده باشد» ( نیوبولد و دیگران، 2002، 45).کوران و دیگران با این گفته موافقند که «... رسانه معانی را میشکافد». (کوران، 2002،144؛ نیوبولد ودیگران، 2002،24 و 39؛ لول، 2000،162 ).
نظریه پیشرفته دیوید مورلی در باب قدرت مخاطب، با تأکید بر معانی متنی نه بهعنوان پیامهایی که دیگر تولیدکنندگان رسانه القاء میکنند یا نهاد تأثیرگذاری که در نظریات مارکسیتهای متقدم و نئومارکسیستها مطرح شده است؛ بلکه از طریق پیشرفتهتر و پیچیدهتری که بر مبنای معناشناسی و ایدئولوژی ترسیم گشته است به تحلیل دریافت مخاطب پرداخته است. تفکرات جدید، «فرآیندهای درون گفتمانی را در دریافت مخاطب مطرح میسازد» (کوران، 2002، 119). «کشف مجدد قدرت مخاطب در مطالعات دریافت تجدید نظر طلبها16 (رزونیستها )» توسعه قابلملاحظهای در نظریههای تأثیر رسانه بود (کوران،2002، 145) و ایدئولوژی رسانهای را که به ارزیابی محتاطانهتر تأثیر رسانه میانجامید از اعتبار انداخت. (کوران،2002، 115 ) فیسک یکی از برجستهترین نظریهپردازان مطالعات فرهنگی میگوید: این مخاطب و نه رسانه است که بیشترین قدرت را داراست( گونتلت، 2002، 19 و لول،2000، 167 ). اما اخیراً محققین این دیدگاه را مطرح میسازند که فیسک به طرز ناامیدانهای نقش گروه مخاطب را بزرگ جلو میدهد (لول2000 ،168). جامعهشناس بریتانیایی، کیت تستر17 با این نکته موافق است که «فیسک این امکان را که مخاطبان میباید خوانش متضادی از متون رسانهایداشته باشند را با این ادعا که آنها در واقع (عمل) چنین خوانشهای را انجام میدهند در هم آمیخته است (قاطی کرده است)" ( تستر 1994، 70؛ لول 2000،168 ). همچنین تحلیل دریافت، آنجا که بهعنوان پیشرفت عمده در فهم این مطلب در نظر گرفته میشود که چگونه رسانه جمعی و مخاطبان ارتباط متقابل دارند به شدت مبتنی (وبه قول برخی، بسیار مبتنی) بر بحثهای جمعی است و بر مفاهیم نسبتاً غیر دقیق «رمز گشایی» اتکا دارد (کوران، 2002، 119 ).
روشهای پژوهش مبتنی بر روش قومنگاشتی همچون گروههای مباحثه و مشاهده مشارکتی، آنجا که به نحو گستردهای بهعنوان روش پژوهش کیفی مورد تأئید قرار میگیرند این امکان را برای ما به وجود میآورند که به صورت مستقیم دادههای دسته اول را گردآوری کنیم، ضمن اینکه مشتمل بر خطراتی هستند که ازخلال مداخله پژوهشگر ایجاد میگردد (بهعنوان مثال، پاسخ دهنده در مقابل دوربین نقش بازی میکند یا دراین مورد؛ پژوهشگر) و همچنین خطراتی که پژوهشگر هنگامیکه به مخاطب نزدیک میشود با آنها مواجه میگردد (به اصطلاح محاورهای، «بومیشدن»18که در مطالعات متقدّم قومشناختی در باب فرهنگهای قبایل رخ داد).
کلمات کلیدی :
نوشته شده توسط : مشهد 118 |
نظرات دیگران [ نظر]