اگرچه انقلاب در عرصه ارتباطات و در رأس آن تلویزیون، کامپیوتر و اینترنت منافعى را براى عموم داشته است، اما بررسى ابعاد این پدیده بیانگر آناست که چه کسانى بیش از دیگران از منافع این انقلاب رسانهاى سود مىبرند. در سایه گسترش این انقلاب، قدرت شرکتهاىرسانهاى فراملى بیش از پیش افزایش مىیابد
چکیده:
اگرچه انقلاب در عرصه ارتباطات و در رأس آن تلویزیون، کامپیوتر و اینترنت منافعى را براى عموم داشته است، اما بررسى ابعاد این پدیده بیانگر آناست که چه کسانى بیش از دیگران از منافع این انقلاب رسانهاى سود مىبرند. مسلم است که در سایه گسترش این انقلاب، قدرت شرکتهاىرسانهاى فراملى بیش از پیش افزایش مىیابد و تنوع فرهنگى، اجتماعى و معنوى در عرصه جهانى بیش از پیش کاهش مىیابد.
هدف غایى جهانىسازى اقتصادى آن است که هر نقطهاى از جهان تقریباً حال و هوایى یکسان داشته باشد. تفاوتى نمىکند، خواه اروپا و آمریکا باشدیا نقطهاى دور افتاده در آسیا و آمریکاى جنوبى. هدف آن است که همه کشورها به یک شکل توسعه یابند، همه یک نوع غذاى حاضرى بخورند؛ فیلمیکسانى ببینند؛ موسیقى یکسانى بشنوند، شلوارهاى جین و کفشهاى مشابه بپوشند؛ اتومبیلهایى همانند هم داشته باشند، چشمانداز شهرها به یکگونه باشد و بالاخره ارزشهاى فردى، فرهنگى و معنوى یکسانى داشته باشند.
چنین الگویى است که مىتواند نیازهاى بازاریابى شرکتهاى جهانى را تأمین کند. تنوع خواه از جنس فرهنگ، سیاست و یا محیط زیست باشد،تهدیدى مستقیم و آشکار علیه اهداف این گونه شرکتها محسوب مىشود.
توافقنامهها و فعالیت سازمانهاى مرتبط با تجارت آزاد همچون سازمان تجارت جهانى، سازمان تجارت آزاد آمریکاى شمالى (نفتا) و در آیندهاىنزدیک، معاهده تجارت آزاد آمریکا، دستورهایى خاص براى خلق و اعمال قوانین موردنظر و سرعت بخشیدن به همگونسازى جهانى است.
یکپارچگى اقتصادى کشورها، جوامع را وادار مىسازد تا قوانین و معیارهاى ساخته دست شرکتها را بپذیرند؛ قوانینى که در راستاى منافع سازندگانشمىباشد. به علاوه، این گونه قوانین، هر کشورى را از وضع و اعمال هرگونه قانونى که با هدف حفاظت از منافع محلى و ملى، معیشت جامعه، فرهنگهاىمحلى، حقوق کار محلى و معیارهاى سلامتى تنظیم مىنمایند، باز مىدارد.
در چنین طرح مستبدانهاى، هدف، تغییر چشماندازهاى داخلى و از نو طراحى کردن حقوق انسانى، افکار، اندیشهها، ارزشها، رفتار و امیال انسانى و نیزخلق افرادى با یک فرهنگ مىباشد. اندیشه موردنظر طراحان این طرح آن است تا افکار و ارزشهایمان با نظامها و تکنولوژىهاى پیرامونى مطابقتو همراهى داشته باشد.
امروزه این همگونسازى داخلى به مدد نظام ارتباطات جهانى یعنى به کمک تلویزیون، تبلیغات، کامپیوترها، اینترنت و تجارت الکترونیکى در حالشکلگیرى است. البته در این فهرست مىتوان یقیناً به فیلم، برنامههاى رادیویى، صنعت موسیقى و صد البته به نظام آموزشى که به نحوى فزاینده درحال ادغام با تکنولوژى است، اشاره نمود. اینها ابزار و امکاناتى هستند که مستقیماً در ذهن مردم سراسر جهان وارد مىشوند و در ذهن آنهااندیشهها، طرحها، انگارهها و تصاویرى شکل مىدهند و بدینوسیله، چارچوبى واحد را خلق مىکنند که براساس آن، مردم چگونه در این شرایطزندگى کنند. در این گذر است که روند همگونسازى و کالاسازى اندیشهها مستقیماً در اذهان همه جهانیان نقش مىبندد.
نتیجه این روند، شکلگیرى چشمانداز ذهنى همگونى است که با نمادهاى دنیاى جدید یعنى امتیازات انحصارى، بزرگراهها، مترو، ساختمانهاى سر بهفلک کشیده و حیات جسمانىاى که اسیر سرعت جهان خارج شده، همراه و همگام مىباشد.
بىشک تلویزیون کارآمدترین رسانهاى است که تاکنون با هدف خلق یک هوشیارى جهانى در چارچوب همگون شدن ارزشهاى تبیین شده از سوىشرکتهاى فراملى عمل کرده است. در اینجا بهتر است اشارهاى به برخى آمارهاى تکان دهنده از ایالات متحده داشته باشیم؛ آمارهایى که بیانگر تأثیرو میزان اثرگذارى این رسانه یعنى تلویزیون است. در ایالات متحده در 99/5% منازل تلویزیون وجود دارد و 95% همه روزه شاهد برنامههاى آنهستند و میانگین تماشاى آن هم حدود هشت ساعت است. میزان متوسط تماشاى تلویزیون در بین بزرگسالان بیش از چهار ساعت و در بین کودکانهشت تا سیزده سال، حدود چهار ساعت در روز است. این میزان در بین کودکان دو تا چهار سال هم چیزى حدود سه ساعت است و همه این آمار، بدوناحتساب تماشاى آن در ساعات مدرسه است.
اینها آمارهایى شگفتآور و البته قابل تأمّل است. این بدین معناست که تقریباً نیمى از جمعیت این کشور، روزانه بیش از چهار ساعت تلویزیونتماشا مىکنند و به عبارت دیگر، به این معناست که جداى از خواب، مدرسه و کار، این تلویزیون است که بیشترین وقت مردم جامعه را به خود اختصاصداده است. امروزه تلویزیون در ایالات متحده مهمترین ابزارى محسوب مىشود که مردم را مجذوب خود ساخته و به جایگزینى براى زندگى اجتماعىو خانوادگى و به عبارت دیگر به جانشینى براى فرهنگ تبدیل شده است. اساساً نسل ما نخستین نسلى است که حیات خود را به دستان تلویزیونسپرده است و ارتباط مستقیم خود با مردم و طبیعت را به ارتباط با تصاویر بازسازى شده، تدوین شده و شبیهسازى شده سپرده است. بىشکتلویزیون همان "حقیقت مجازى" اصلى است.
این شرایط امکانى براى شکلدادن نوعى کنترل مستبدانه یعنى کنترلى که در آن جمعیتى اندک با جمعیتى بسیار صحبت مىکند، فراهم آورده است. بهفرض اگر انسانشناسى از کهکشانى دیگر به سراغ زمینیان بیاید، احتمالاً نتیجه مشاهداتش به این نحو خواهد بود: "همگى شبها در اتاقهایىتاریک به صفحهاى نورانى خیره مىشوند. چشمانشان ثابت است و هیچ اندیشهاى ندارند. مغزهایشان منفعل است و تصاویرى از هزاران مایل آنطرفتر به آن تزریق مىشود؛ تصاویرى که توسط عدهاى اندک تهیه و تدارک دیده مىشود؛ تصاویر خمیردندان، اتومبیل، اسلحه و مردمى که بالباسهاى شنا دنبال یکدیگر مىکنند. همه اینها بیانگر آن است که نوعى تجربه غیرعادى درصدد کنترل اذهان است." البته دقیقاً هم همینگونه است.
در ایالات متحده به طور متوسط هر فرد سالانه 22 هزار آگهى تبلیغاتى مىبیند یعنى 23 هزار بار با نوعى تصویر تهاجمآمیز که یک چیز را القا مىکند،روبهرو مىشود. یکى از نوعى خمیردندان مىگوید و دیگرى از اتومبیل خاصى صحبت مىکند اما هدف همه این پیامها یکى است و آن هم این که، مردمبه زندگى به مثابه جریان بىوقفه از ارضاى کالاها بنگرند. چیزى بخرید! کارى انجام دهید! این کالاها همان حیات شما هستند و این پیامى است که درسراسر جهان یکسان است. بررسىهاى اخیر من نشان مىدهد که حدود 80% مردم جهان داراى تلویزیون هستند و اکثر جوامع صنعتى اعلام مىدارندکه همان عادات آمریکایى در کشورهایشان در حال دنبال شدن است.
در حال حاضر در کانادا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، روسیه، یونان، لهستان و بسیارى دیگر از کشورهاى اروپایى و آمریکاى جنوبى، مردم به طورمتوسط سه تا چهار ساعت تلویزیون تماشا مىکنند و حتى در ژاپن و مکزیک این رقم فراتر از ما رفته است. در بسیارى از نقاط جهان، برنامهها عمدتاًآمریکایى و حجم اندکى تولید داخل است.
حتى امروزه در مناطق مختلف جهان که حتى راه وجود ندارد، یعنى در جزایر کوچک گرمسیرى، تونداراهاى یخى شمالى و کلبههاى چوبى مناطقدوردست، شاهدیم که همه شب مردم در مقابل تلویزیون مىنشینند و تصویر مردم دالاس را مىبینند که یا در حال رانندگى هستند یا در کنار استخرهاقدم مىزنند و یا اینکه در حال خوردن مشروب هستند. در نظر آنها، زندگى مردم تگزاس، کالیفرنیا و نیویورک، آخرین دستاوردهاى زندگى بشر استو فرهنگ محلى به رغم همه شور و نشاطش، فرهنگى عقب مانده و بىارزش تلقى مىشود.
هماکنون رفتارها و نظامهاى ارزشى جاى خود را به تلویزیون داده است. مردم در همه جا تصاویرى را مىبینند که ما در غرب مشاهده مىکنیم. ازاتومبیلهاى مختلف گرفته تا افشانههاى مو و عروسکهاى باربى. به عبارت دیگر تلویزیون همه را شبیه یکدیگر مىسازد و بر آن است تا همهفرهنگها را در قالب فرهنگ ما در بیاورد. آلدوس هاکسلى در "دنیاى شگفتانگیز جدید" خود روند شبیهسازى داروها و مهندسى ژنتیک را به تصویرمىکشد. امروزه در کنار تحقق آن پیشبینىها، شاهدیم که تلویزیون هم شبیهسازى زندگى و فرهنگ را دنبال مىکند.
سؤال دیگر آن است که به راستى چه کسانى این تصاویر را به سراسر جهان ارسال مىکنند؟ چه کسانى کنترل آنها را برعهده دارند؟ امروزه اکثرتصاویر تلویزیونى در کنار صنعت فیلم، کتاب، سرگرمى، روزنامه و اینترنت، به دست تعداد اندکى از شرکتهاى غولآسا به سراسر جهان ارسالمىشود و این روند مستقیماً با همراهى و مشارکت قوانین سازمان تجارت جهانى و دیگر نهادهاى بینالمللى که هموارکننده مسیر سرمایهگذارىها،تصاحب و ادغام آنها مىباشد، تحقق مىیابد. بله! موضوع صحبت، شرکتهایى چون دیزنى، تایم وارنر، آنول، شرکت خبرى مردوخ و احتمالاً سهچهار شبکه بزرگ دیگرى است که عمده پخش برنامههاى جهان، صنعت تفریحات و انتشارات را عهدهدار هستند.
نتیجه آن که، تعداد معدودى از میلیاردرهاى صنعت رسانه در نیویورک، هالیوود، لندن و یکى دو تاى دیگر، مغزهاى جهانیان را به طور دایم با تصاویرىتأثیرگذار پر مىکنند تا به آنها بگویند که نسبت به محل زندگى خود نفرت داشته باشند، مک دونالد و کوکاکولا را ستایش کنند و بپذیرند که پاسخمشکلاتشان پناه بردن به این شرکتهاست.
البته مردم مىگویند که این دیگر یک تکنولوژى قدیمى است و هماکنون ما صاحب کامپیوتر هستیم. اینترنت را در اختیار داریم و به مدد آن آزادیم و بایکدیگر رفتارى متقابل داریم. مىتوانیم با یکدیگر ارتباط داشته باشیم و دنیایمان را مطابق آرزوهایمان شکل دهیم.
اگرچه سیاستهاى نهایى انقلاب کامپیوتر هنوز مشخص نیست، اما همه بر یک مسأله اتفاقنظر دارند که این انقلاب، انقلابى بزرگ است. راست وچپ، شرکتها و مخالفان آنها، مهندسان و هنرمندان و بالاخره همه و همه ابراز مىکنند که تصویر آرمانى دمکراسى و قدرت، با توسل به کامپیوتر واینترنت تحقق یافتنى است. اما آیا این اندیشهاى درست است؟ آیا این واقعاً شکلدهنده یک دموکراسى جدید است؟ آیا در سایه آن برابرى تحققمىیابد؟ و یا این که اساساً مخالف دموکراسى است؟ مطمئناً شرکتها در راستاى این انقلاب به وجود آمدهاند و برآنند تا با تبلیغاتى چون "قدرت" و"آزادى"، آن را به ما عرضه کنند. تبلیغات آنها هم غالباً تصویرگر راهبان آسیایى، کودکان شاد آفریقایى، کشاورزان شاد ژاپنى و... است که همگى بهانقلاب در عرصه اینترنت پیوستهاند. در اینجاست که به ما مىگویند: "همه در حالى که در یک زمان و در پشت یک دستگاه هستند، باید متفاوت ازیکدیگر فکر کنند و این آن آزادى است که کامپیوتر براى ما به ارمغان آورده است."
هماکنون رهبران سیاسى به مدافعان ورود اینترنت به کلاسهاى درس و تبدیل مدارس در عرصه جهانى به یک شبکه، پیوستهاند؛ روندى که با هزینهمیلیارد دلارى مالیاتها قابل تحقق است. همه این خواستهها به رغم وجود تحقیقات متعددى است که اثبات نموده، کامپیوتر نمىتواند کودکان را شادتر،باهوشتر، سرزندهتر و خلّاقتر نماید؛ اگرچه عکس آن احتمالاً اثبات شده که کودکان در نتیجه استفاده از آن، تنهاتر، گوشهگیرتر و بىتفاوتترمىشوند. شکى وجود ندارد که کودکان با کمک کامپیوتر، بهتر نمىآموزند بلکه این طبیعت، همتایان و معلمانشان هستند که بهترین آموزگاران آنهامىباشند؛ اما دریغ که ما در نوعى هجوم تکنولوژیکى به سر مىبریم.
آیا به راستى کامپیوترها به اختیارات ما افزودهاند؟ پاسخ هم مثبت و هم منفى است. از سویى آنها به اشکال بسیارى به ما کمک کردهاند و این مسألهغیرقابل انکار است. کامپیوتر در سامان دادن امور، نوشتن، ویرایش و ارتباط بین افراد همفکر به ما کمکهاى شایانى کرده است. به کمک آن مىتوانیمافکار خود را منتشر کنیم و این خبر خوشایندى است. اما آیا ماجرا به همینجا ختم مىشود؟ بهطور خلاصه، موارد زیر از جمله مواردى است که در اینحوزه بدانها بىتوجهى شده است:
× خلوت و نظارت: با خرید اینترنتى کالاهاست که بهطور خودکار، کلیه اطلاعات ما در حوزه خانوادگى، شغلى، وضعیت مالى، عادات و علایق خرید وهرآنچه که احتمالاً از دیگران مخفى مىنماییم، فاش مىشود. به عبارت دیگر، کامپیوترها بزرگترین هجوم را به خلوت ما نمودهاند. کامپیوترهامىتوانند به حدى از نظارت برسند که هیچگاه پیش از این سابقه و امکان نداشته است.
× آلودگىهاى سمى: شرکتهاى فعال تولید تراشههاى کامپیوتر در سانفرانسیسکو همواره خواهان آنند تا فعالیت خود را برخلاف صنایع مرگبارآلودهساز، صنعتى پاک معرفى کنند. اما تفاوت واقعى این دو صنعت آن است که مواد زاید حاصل از فعالیت این تراشهها، نه در هوا که در زمین و آب نفوذمىکند. تولیدکنندگان تراشههاى کامپیوتر بیش از دیگر صنایع، مسئول انباشت گورستانهاى زباله هستند. اساساً تولید این تراشهها نیازمند مصرف آببه میزان بسیار بالایى است که علاوه بر مصرف، با آلوده ساختن شدید لایهها و سفرههاى زیرزمینى همراه است. به عبارت دیگر، هنگامى که زمین باکمبود آب آشامیدنى سالم روبهرو مىشود، تولید این تراشهها به یکى از تهدیدهاى اساسى زمین تبدیل مىشود.
× تجارت الکترونیکى: فشار شدید دولت ایالات متحده بر نظام تجارت جهانى به منظور منع هرگونه مالیات و تعرفه بر تجارت الکترونیکى، یکى ازخودخواهانهترین و منفعتطلبانهترین رفتارهاى این دولت در طول تاریخ است. بىشک تجارت الکترونیک معاف از مالیات، به معناى ضربهاى مرگباربر کل نظام خردهفروش سنتى و نظامهاى کوچک تجارى به ویژه در کشورهاى جهان سوم است. به عبارت دیگر، این روند مىتواند به پایان فعالیتدهها هزار کسب و کار بینجامد که بقایشان نیازمند حضور فیزیکى است.
بىتردید کامپیوترها نقشى اساسى در گسترش و قدرت یافتن بىحد و حصر نظام قدرت شرکتها داشتهاند. در واقع، شرکتهاى فراملى مدرننمىتوانند بدون وجود چنین ابزارى، بدین شکل در تمام طول شبانهروز هزاران فروشگاه شبکهاى خود را با چنین سرعتى کنترل کنند. در سایه چنینامکاناتى است که این شرکتها مىتوانند همواره میلیاردها دلار سرمایه خود را بدون آنکه دولتها متوجه آن شوند، به میل خود انتقال دهند.
پس به راستى این چه نوع انقلابى است؟ صرف استفاده از عبارت "قدرت"، بىشک قضاوتى نادرست درباره نتایج و پیامدهاى اجتماعى، سیاسى واقتصادى این انقلاب است. اما به راستى چه کسى از این انقلاب سود مىبرد؟ و یا اینکه بهتر است بگوییم چه کسى سود بیشترى مىبرد؟ این سؤال بهمثابه طرح مالیات بوش مىماند. او مىگوید که همگى از این طرح جدید سود مىبرند. اما من شهروند آمریکایى در پایان سال ممکن است در نتیجهاین طرح 300 دلار از دولت بازپس گیرم اما او و دوستانش بىشک همه ساله میلیونها دلار عایدشان مىشود. این دقیقاً شبیه انقلاب کامپیوتر است. دراین انقلاب نیز نه بازیگران کوچک که بازیگران مطرح بیشترین سود عایدشان مىشود. شبکههاى کامپیوترى جهان با تسهیل نمودن روندتمرکزگرایى و با قدرت بىحساب و کتاب به دست آمدهشان، بیشترین سود را عاید خود مىسازند. این بدین معنا نیست که بیاییم و کامپیوترها را کناربگذاریم، بلکه بدان معناست که باید در استفاده از این عبارت که کامپیوترها به اختیارات و قدرت ما افزودهاند، تأمل بیشترى نماییم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ